در دنیای پسارستاخیزی روایت میشود که نوعی سوپر ویروس آنفولانزا در کمتر از یک هفته به صورت وحشتناکی شیوع پیدا میکند و تقریباً ۹۹ درصد ساکنان کره زمین را به کام مرگ میکشاند. سرنوشت بشر اکنون روی شانههای ضعیف مادر ابیگیل ۱۰۸ ساله و تعدادی دیگر از بازماندگان است. بدترین کابوسهای آنها فردی بهنام رندال فلگ ملقب به مرد تاریکی (Dark Man) است که لبخندی کشنده و قدرتی غیر قابل توصیف دارد…
قسمت اول
محققی که در آستانه مرگ قرار دارد، برای گرفتن انتقام از جهانیان، ویروسی کشنده می سازد که با همه گیری آن، افراد زیادی جان خود را از دست می دهند. در این بین، بازماندگان در ایالت کلرادوی آمریکا و دور هم جمع می شوند.
قسمت دوم
لری در تلاش است تا از نیویورک فرار کند. در همین حین، لیوید در زندان می افتد و ملاقات کننده ای به دیدارش می آید.
قسمت سوم
فلگ موفق به برقراری ارتباط با نیک و نیدین می شود و پیامی را برای ابیگیل و کمیته می فرستد.
قسمت چهارم
کمیته منطقه آزاد بولدر با برگزاری جلسه در شورای شهر، به دنبال تحکیم رهبری شان هستند اما فلگ به نفوذ خود در این جامعه تازه شکل گیری ادامه می دهد تا آن را از درون نابود کند.
قسمت پنجم
دینا سعی می کند در لاس وگاس به فلگ نزدیک تر شود. در بولدر، استو و فرانی، هارولد را به شام دعوت می کنند.
قسمت ششم
«تِرش کَن» راهی نیو وگاس می شود و در همین حین، فلگ و ابیگیل برای اولین بار یکدیگر را می بینند.
پیاده روی
نیدین، هارولد و کمیته، هر کدام به طور جداگانه راهی نیو وگاس می شوند.
ایستادگی
لری، گلن و ری در نیو وگاس محاکمه می شوند اما گاد (خدا) حرف آخر را می زند.