جوهی آدیکاری استاد ادبیات هندی در دانشگاه دارجلینگ ، شاگردش ریا راجگورو را به سرقت ادبی متهم می کند. در حالی که ریا اصرار میکند که بیگناه است ، این اتفاق باعث میشود که جوهی و ریا با هم دشمنی پیدا کنند . مسائل به زودی از کنترل خارج می شود و یک درگیری روانی نامطلوب بین آنها که منجر به یک افشاگری تکان دهنده می شود.
من مرگ او را دیدهام
جوهی، استاد ادبیات هندی ریا، به او بخاطر تقلب کردن در انشای پایان ترمش شک میکند و او را رد میکند. بعدا، ریا آرون، نگهبان هتل، را ترقیب میکند تا آدرس جوهی را بدست بیاورد.
من تنها هدف بودم
رابطه جوهی و نیل شروع به از هم پاشیدن میکند. رقابت بین جوهی و ریا بعد از اینکه جوهی از عمد او را در کلاس کوچک میکند، برای همه آشکار میشود. ریا به خانه جوهی میرود و نیل را میبیند.
بسیاری از جنبههای حقیقت
جوهی بعد از گم کردن حلقه ازدواجش بشدت به ریا مشکوک میشود. او متوجه میشود که ریا حلقه او را پوشیده است و در مهمانی به او حمله میکند. نیل و جوهی وارد دعوای بزرگی باهم میشوند.
مردم مانند حقیقت پیچیدهاند
جوهی دچار آشفتگی احساسی میشود و از والدینش در خواست کمک میکند. آناند ریا را ملاقات میکند. وقتی که جوهی در مراسم سالگرد والدینش است، ریا نیل را اغفال میکند.
همه ما سابقه تقلب داریم
نیل عکسی که در جیبش پیدا کرده است را به جوهی نشان میدهد. جوهی از آناند در مورد عکس میپرسد و او هم حقیقت را مورد ریا اعتراف میکند. ریا گذشته اش را برای نیل بازگو میکند. جوهی چیز شوکه کننده ای در خانه میبیند.
تو یک گلی، من یک خار
سوناندا متقاعد شده است که همه چیز را به او نگفته اند و تحقیقات بیشتری در مورد زندگی ریا انجام میدهد. آناند موفق میشود از ریا اعتراف به جرم بگیرد. ریا تلاش میکند با جوهی تماس برقرار کند ولی امیدش متلاشی میشود.