یک شهر کابوسوار در آمریکای مرکزی، همه کسانی را که وارد آن میشوند به دام می اندازد. از آنجایی که ساکنان برای حفظ احساس عادی بودن و جستجوی راهی برای خروج می جنگند، باید از خطرات در کمین نیز جان سالم به در ببرند.
سفر طولانی روز در دل شب
سفر جادهای خانواده متیو وقتی آنها به یک شهر کوچک تغییر مسیر داده میشوند و نمیتوانند آنجا را ترک کنند، دچار تغییر وحشتناکی میشود. وقتی ماشین کاروانی آنها تصادف میکند، کلانتر بوید استیونز و..
طوری که اکنون اوضاع از قرار است
در محل نگهداری حیوانات در مزرعه، تبیثا و جولی با واقعیت جدید زندگی شان دست و پنجه نرم میکنند. در جنگل، جیم، بوید و کریستی برای درمان جراحت های ایتن تقلا میکنند. بدبختی از جای ناشناخته ای ضربه میزند...
روز انتخاب
خانواده متیوز باید انتخاب کنند که به کدام اسکان ملحق بشوند. در همین حال، جید با موقعیتش کنار میآید و بوید با یک تصمیم محال روبرو است که به قلب شهر ضربه میزند.
یک سنگ و یک راه دور
جولی با دوستان جدیدش احساس راحتی میکند. جیم و تبیثا با زندگی زناشویی شان تقلا میکنند. ایتن با ویکتور به جنگل میرود. پدر کاتری بوید را به قبول کردن نقشش در رهبری تشویق میکند. سارا دستور وحشتناک دیگری دریافت میکند.
سیلوئت ها
جیم، تابیتا و اتان شروع به پرسیدن سوالاتی در مورد اینکه کجا هستند می پرسند، به این امید که ممکن است آنها را به خانه هدایت کند. الیس و فاطمه جنبه سبک تر زندگی در شهر را به جولی نشان می دهند. جید تلاش می کند تا موقعیت آنها را درک کند. بوید به دنبال راهنمایی
کتاب ۷۴
نقشهی بوید برای رفتن به جنگل واکنش غیر منتظرهای از کنی را بر میانگیزد. جِید برای یک آزمایش از جیم کمک میگیرد. تبیتا متوجه حقیقتی ترسناک میشود که او را به راهی برای پیدا کردن جواب میفرستد.
همه چیزهای خوب
پدر کاتری اینکه چرا فکر میکند سارا میتواند مفید باشد را به بوید میگوید. جیم و تبیتا در کنار هم احساس آرامش میکنند. کلونی هوس سالگرد رسیدن فاطمه را با یک مهمانی جشن میگیرد که بر خلاف آنچه فکر میکنند میشود.
پنجرههای شکسته، درهای باز
بعد از یک مرگ دیگر، بوید به تصمیمش برای رفتن تردید پیدا میکند. کنی نقش جدیدش را میپذیرد. جیم مردم شهر را برای ساختن یک دکل رادیویی جدید با خود همراه میسازد. فاطمه از الیس میخواهد تا قبل از اینکه دیر بشود رابطهاش را با پدرش بهتر کند.
درون جنگل
بوید و سارا بیشتر از هر چه قدر بوید قبلا رفته بود به اعماق جنگل میروند و با رازهای ترسناک و جدیدی روبرو میشوند. اعتماد به نفس جیم در برج رادیویی شروع به وارفتن میکند. یک تراژدی غیرقابل پیشبینی..
Oh, the Places We'll Go
Boyd draws strength from an unlikely source. Jim’s radio tower yields consequences which rock him to his very core. The hole that Tabitha has been digging leads her somewhere, and to someone, she could never have expected.