اعضای خانواده کسیدی در کنار هم در مزرعه ای بزرگ و زیبا زندگی می کنند و به همراه دایناسورهایشان ماجراهای هیجان انگیزی را پشت سر می گذارند و...
قسمت اول
جان تصمیم دارد که انگس، دایناسور بزرگ و عصبانی را به تنهایی آرام کند اما خیلی زود متوجه می شود خیلی از کارها به تنهایی قابل انجام نیستند و...
قسمت دوم
مین موفق می شود که گلی جادویی پیدا کند. او از این گل برای درمان یک مامان دایناسور استفاده می کند. باوجود سختی های فراوان مین می آموزد که پشتکار و استقامت همیشه جواب می دهد و...
قسمت سوم
زمانی که جان تلاش می کند تا اسپایناسور عصبانی را آرام کند، میگل به جزئیات بیشتری توجه می کند. این توجه میگل به او و دوستانش کمک می کند تا ماجرا را حل کنند. پس از این ماجرا جان می آموزد که سرعت همیشه کارساز نیست و...
قسمت چهارم
جان با وجود اینکه از داستان ترسناک پا ترسیده، وانمود می کند که اصلا نترسیده است. اما اتفاقاتی می افتد که جان مجبور می شود به این ترس اعتراف کند و...
قسمت پنجم
بچه ها تلاش می کنند که یک مهمانی تولد غافلگیری برای جین به راه بیندازند. پس از تلاش فراوان آنها متوجه می شوند که تنها چیزی که جین می خواهد این است که یک روز را در کنار آنها سپری کند و...
قسمت ششم
میگل می خواهد که یک لانه جدید بسازد، این کار او مشکلاتی ایجاد می کند. میگل یاد می گیرد که بایستی به احساسات دیگران اهمیت بدهد و...
قسمت هفتم
مزرعه داران در بدلند گیر می افتند و ساندرفوت گرسنه نیز به دنبال آنها است. جان متوجه می شود که همیشه راه میانبر کوتاه ترین و سریع ترین راه ممکن نیست و...
قسمت هشتم
یک دایناسور سرکش اجازه نمی دهد که مزرعه داران کوچک سیب ها را جمع آوری کنند و...
قسمت نهم
بلیتز می آموزد که حتی کوچک ترین فرد گروه نیز می تواند تغییرات بزرگی ایجاد کند و...
قسمت دهم
کلاور تصادفی یکی از وسایل مین را می شکند. او که نمی تواند حقیقت را به مین بگوید، تمامی مدارک را پنهان می کند اما...
قسمت یازدهم
زمانی که تین هورن ها، مزرعه داران را گول می زنند، مین ثابت می کند که نتیجه مهم نیست و همه باید به یکدیگر کمک کنند و...
قسمت دوازدهم
در مسابقه ای مزرعه داران مزرعه دایناسورها در مقابل تین هورن ها قرار می گیرند. جان متوجه می شود که برای او خانواده از هر چیز دیگری مهم تر است و...
قسمت سیزدهم
زمانی که تمام توجه مین صرف یک دایناسور تازه به دنیا آمده می شود، کلاور حسودی می کند. اما در ادامه متوجه می شود که هیچ چیز جای او را در قلب مین نمی تواند بگیرد و...
قسمت چهاردهم
تانگو پس از کمک به یک دایناسور دیگر با او دوست می شود. تانگو دلش نمی خواهد دوستش به گله خود بازگردد اما...
قسمت پانزدهم
دایناسوری به نام واندا دائما از مزرعه فرار می کند. مین، جو و میگل متوجه می شوند که او می خواهد به خانواده دایناسوری بپیوندد که در جنگل زندگی می کنند و...
قسمت شانزدهم
اشتباه میگل سبب می شود که مزرعه دچار مشکل شود. میگل تلاش می کند تا اشتباه خود را جبران کند و متوجه می شود...
قسمت هفدهم
تانگو فکر می کند که باید شبیه بلیتز و کلاور باشد تا بتواند به تیم کمک کند تا باپر را پیدا کنند اما خیلی زود متوجه می شود که او فقط باید به توانایی های خودش اطمینان داشته باشد و...
قسمت هجدهم
میگل دوستان خود را دست کم می گیرد. او به ایده های خودش ایمان دارد اما خیلی زود متوجه می شود که اشتباه کرده است و...
قسمت نوزدهم
چیزهای زیادی در مزرعه ناپدید می شوند، بلیتز و دوستانش متوجه می شود که قبل از هر نتیجه گیری بایستی تمامی حقایق را کشف کنند و...
قسمت بیستم
زمانی که پتی بر روی یک تپه بلند گیر می افتد، کلاور برای نجات دوستش بایستی با ترسش از ارتفاع رو به رو شود و...
قسمت بیست و یکم
جان تلاش می کند که به خانواده اش ثابت کند که او یک قهرمان واقعی است. اما متوجه می شود که انجام کارهای خوب روزانه، خودش کاری قهرمانانه است و...
قسمت بیست و دوم
تعدادی دایناسور گوشتخوار، مین و جین را دنبال می کنند. جین و مین متوجه می شوند که پاسخ کار خوب، همیشه یک کار خوب است و...
قسمت بیست و سوم
مزرعه داران نیاز دارند تا برای بازگرداندن یک دایناسور به خانواده اش، از اوگی تینهورن کمک بگیرند. جان متوجه می شود که حتی انسان های به ظاهر بد، می توانند خوش قلب باشند و...
قسمت بیست و چهارم
خانواده تینهورن، یک دایناسور را به دام می اندازند و خانواده کسیدی بایستی آن را آزاد کنند و...
قسمت بیست و پنجم
مین یک دایناسور کمیاب را داخل جنگل می بیند، و بعدها متوجه می شود که احترام به طبیعت بسیار مهم است و...
قسمت بیست و ششم
زمانی که دایناسورهای مزرعه مریض می شوند، بلیتز متوجه می شود که هر زمانی که حالش خوب نیست باید به بقیه خبر دهد و...
قسمت بیست و هفتم
کلاور می فهمد که حتی اگر به اندازه پدربزرگش قوی نیست که بتواند یک مزرعه بسازد، اما کارش به اندازه کافی در مزرعه مهم است و...
قسمت بیست و هشتم
زمانی که استیگی دایناسور شبیه به دایناسور دیگری رفتار می کند و از این کار احساس خوبی دارد، جان متوجه می شود که خانواده می تواند در شکل و اندازه های متفاوتی وجود داشته باشد و...
قسمت بیست و نهم
میگل و مزرعه داران باید از مزرعه در برابر تینهورن ها محافظت کنند و...
قسمت سی ام
جان متوجه می شود که همسایه خوب به معنای این است که به هر کسی که نیاز دارد کمک کند و...
قسمت سی و یکم
بلیتز از رفتن به جلسه چک آپ دندانپزشکی وحشت دارد. اما پس از مدتی متوجه می شود که چیزی برای ترسیدن وجود ندارد و...
قسمت سی و دوم
میگل یک طناب انداز مکانیکی اختراع می کند اما این ماشین درست کار نمی کند. او متوجه می شود که نباید دست از تلاش بکشد و...
قسمت سی و سوم
میگل سدی بر روی رودخانه کوچک می سازد تا بتواند برای آبرسانی به دایناسورها یک حفره ایجاد کند اما ناگهان بوسیله یک پتروداکتیل گرسنه مورد حمله قرار می گیرد و...
قسمت سی و چهارم
وقتی دزد معروف دایناسورها تهدید می کند که روز دوستان مین را خراب می کند، مین داوطلب می شود که از فرودگاه محافظت کند اما...
قسمت سی و پنجم
جان به هنگام نجات یک بچه دایناسور آسیب می بیند. او می خواهد این بچه دایناسور را پیش خانواده اش بازگرداند پس به مین و میگل اجازه می دهد که رهبری ماموریت را به دست گیرند و...
قسمت سی و ششم
مین برای رساندن تخم به دوستانش بسیار هیجان زده است، این هیجان و عجله سبب می شود که ماموریت تحویل تخم با ماجراهای غیرمنتظره و خنده داری مواجه شود و...